۰۸ شهریور، ۱۳۸۹

تغییر ارزش ها در جهان

احتمالا خیلی ها نام «پیمایش جهانی ارزش ها» را شنیده اند. اطلاعات جالبی از این طرح روی سایت آن قرارداده شده است. به جز داده های طولی پروژه با فرمت های مختلف، سوالات، کدبوک ها و مستندات طرح هم موجود است. فایل داده ها برای سه نرم افزار SPSS,  SAS, STAT روی سایت قرار داده شده که می توانید به رایگان دانلود و تحلیل های مورد نظرتان را روی آن ها انجام دهید. اگر حال یا مهارت استفاده از نرم افزارهای آماری را نداشته باشید می توانید به صورت آنلاین تحلیل های سریع از داده ها بگیرید که به صورت جدول فراوانی، جدول متقاطع، نمودار میله ای بر حسب سوالات مختلف برای مقایسه کشورها بر حسب داده های سال های مشخص ارایه می شود.
اما نتایج تحلیل گسترده ی داده ها هم به طور مختصر در بعضی صفحات این سایت آمده است که یکی از مهم ترین آن ها نتیجه ی زیر است:

براساس داده های این پیمایش ها دو خوشه ی ارزش های سنتی/ سکولار[عرفی]-عقلانی و ارزش های بقا/خودابرازی به دست آمده که بیش از 70%  واریانس تفاوت بین کشورها را در ده شاخص تبیین می کند. این شاخص ها خود همبستگی قوی با دیگر جهت گیری های مهم دارند. [«نقشه ی فرهنگی» جهان بر اساس همین دو خوشه ی ارزش ها تهیه شده که در زیر می بینید. می توانید ایران را در منطقه ی سبز پررنگ پیدا کنید]


نقشه ی فرهنگی جهان

بعد ارزش های سنتی/ سکولار-عقلانی تقابل بین جوامعی را که مذهب در آن ها خیلی مهم و خیلی کم اهمیت است نشان می دهد. جوامع نزدیک به قطب سنتی بر اهمیت روابط والد-فرزند و تفاوت قدرت، ارزش های سنتی خانواده، ردّ طلاق، سقط جنین و خودکشی تاکید می کنند. این جوامع سطح بالای غرور ملی و بینشی ناسیونالیستی دارند. جوامع دارای ارزش های سکولار-عقلانی در تمام موارد بالا ترجیحات متضادی دارند.
دومین بعد مهم واریانس بین کشوری به گذار از جامعه ی صنعتی به جامعه ی فراصنعتی مربوط است که قطب بندی بین ارزش های بقا و خودابرازی را منعکس می کند. ثروت بی سابقه ای که طی نسل های گذشته در جوامع پیشرفته انباشته شده به این معنا است که سهم روزافزونی از جمعیت در محیطی پرورش یافته اند که نیازهای بقای شان تضمین شده است. بنابراین اولویت ها از تاکید شدید بر اقتصاد و امنیت جسمانی به سمت تاکید فزاینده بر بهزیستی ذهنی، خودابرازی و کیفیت زندگی کشیده شده است. اینگلهارت و بیکر (2000) شواهدی یافتند که در اکثر کشورهای صنعتی جهت گیری ها از ارزش های سنتی به سکولار-عقلانی تغیییر کرده است. اما وقتی جامعه ای کاملا صنعتی شد و شروع به تبدیل شدن به جامعه ی دانایی محور [knowledge society] کرد، مدرنیزاسیون دیگر روند خطی ندارد و جهت گیری جدیدی از ارزش های بقا به سمت تاکید بر ارزش های خودابرازی پیدا می کند.
جزء اصلی این ارزش نوپدید، مستلزم قطبی شدن بین ارزش های مادی گرایانه و فرامادیگرایانه است. این قطبی شدن منعکس کننده ی تغییر فرهنگی ای است که بین نسل هایی در حال  ظهور است که نیازهای بقای شان تضمین شده است. ارزش های خود-ابرازی اولویت بالایی به حفاظت محیط، مدارا با ناهمگونی و تقاضای رو به رشد برای مشارکت در تصمیم گیری در حیات اقتصادی و سیاسی می دهد.   این ارزش ها قطبی شدن در مدارا با برون گروه ها شامل خارجی ها، همجنس گرایان و برابری جنسیتی را نشان می دهد.  این تغییر ارزش ها شامل تغییر ارزش های فرزندپروری هم می شود، از تاکید بر کار سخت تا تاکید بر تخیل و مدارا به عنوان ارزش های مهم برای آموختن به فرزندان.  این ها با حسی از بهزیستی ذهنی همراه است که به جوّ مدارا، اعتماد و تساهل سیاسی می انجامد. سرانجام، کشورهایی که رتبه ی بالایی در ازرش های خودابرازی دارند رتبه های بالایی در اعتماد بین شخصی نیز دارند.
این امر یک فرهنگ اعتماد و مدارا ایجاد می کند که در آن مردم ارزش نسبتا بالایی برای آزادی فردی و خودابرازی قایل اند  و جهت گیری های فعال سیاسی دارند. این ها دقیقا صفاتی هستند که متون فرهنگ سیاسی برای دموکراسی بسیار مهم تلقی می کنند. [مأخذ]

جدول داده ها در مورد ایران هم نشان میدهد که در موج سوم (1995) و چهارم (2000) تفاوت قابل ملاحظه ای در این دو متغیر وجود دارد که گذار به سمت ارزش های سکولار-عقلانی و خودابرازی را نشان می دهد.


اگرچه فایل داده های این پیمایش ها در درسترس است، اما عجالتا بخشی از نتایج این پیمایش ها که در کتاب نوگرایی و فرانوگرایی اینگلهارت آمده است به طور مختصر در این سایت ارایه شده است. نمودارهای بسیار جالبی برگرفته از این کتاب در این صفحه وجود دارد. فقط عیب ای این است که تصاویر اسکن شده اند و بعضی از آن ها را به سختی می توان دید و خواند. به علاوه نمودارهای این صفحه تقریبا همگی از داده های پیمایش هایی تهیه شده اند که ایران در نمونه ی آن ها نبوده، بنابراین دنبال ایران نگردید!

در ایران مرکز افکارسنجی دانشجویان مجری پرسشگری طرح بوده است. من پرسشنامه ی پیمایش را به فارسی روی سایت پیدا نکردم که لینک بدهم، اما نسخه ای از آن را در اختیار دارم.


پی نوشت:

1- این پست حاوی تصویر است. ممکن است در فید تصویر دیده نشود.

2- مصاحبه با دکتر گودرزی درباره ی پیمایش ارزش ها و نگرش های ایرانیان که احتمالا با ایده گرفتن از پیمایش جهانی ارزش ها طراحی شده بود.

۰۵ شهریور، ۱۳۸۹

بخشنامه ای برای دستکاری آمار


روزنامه خراسان: «عضو کميسيون اجتماعي با بيان اين که متاسفانه بخشنامه اي از سوي ثبت  احوال به زير مجموعه برخي از سازمان ها مشاهده شده که در آن اعلام کرده اند آمارهاي طلاق را کمتر و آمار ازدواج را بالا نشان دهند گفت: سازمان ثبت احوال با دستکاري آمار و ارقام اطلاعات نادرستي را در اختيار تصميم گيران قرار مي دهد.
اسماعيلي مدير کل روابط عمومي و امور بين الملل سازمان ثبت احوال درباره بخشنامه مورد اشاره به خراسان گفت: بخشنامه اي که اين نماينده به آن استناد مي کند بخشنامه اي است که بر روي نحوه اطلاع رساني در خصوص مقوله طلاق و ازدواج تاکيد داشت به نحوي که در آن تصريح شده بود، اعلام آمارهاي واقعي از طلاق در جامعه ممکن است ايجاد تنش کند و نرخ ازدواج را در جامعه کاهش دهد. وي تاکيد کرد: اين بخشنامه که حتي اجرايي هم نشده تاکيد داشته است که آمارها به مسئولان مانند استاندار، امام جمعه و حتي مسئولان عالي رتبه به صورت واقعي و بدون هيچ گونه تغييري اعلام شود ولي براي حفظ آرامش جامعه در اطلاع رساني به مردم با کمي تلطيف اعلام و رسانه اي شود.»
تو روز روشن آمار را دستکاری می کنند به خاطر ترس از «تنش». «مملکته داریم»؟!


پ.ن: آمارهای ولادت، فوت، ازدواج و طلاق را در سایت سازمان ثبت احوال ببینید.

۰۴ شهریور، ۱۳۸۹

بدشانسی

ده سال پیش دوستی داشتم که به شوخی می گفت: «مامانم همیشه بهم می گه وقتی میخوای عکس دسته جمعی بگیری، کنار خوشگلا و قدبلندها واینستا».

حالا وقتی این ربنای جدیدی که پخش می کنند می شنوم، و وقتی عکس علیرضا افتخاری را می بینم و اظهارات جدیدش را می خوانم یاد همان حرف مامان دوست ام می افتم.  آدم باید خیلی بدشانس باشد که دست بر قضا همه چیز طوری پیش برود که مردم  ناخودآگاه، شخصیت او یا کارش را با یک «اسطوره» مقایسه کنند!

۰۲ شهریور، ۱۳۸۹

چالش دیکتاتور صالح

شاید حرف زدن از ترجیح دموکراسی در برابر دیکتاتوری در عرصه ی سیاسی کلان کار ساده ای باشد. اما این ترجیح در عرصه ی خصوصی و بین شخصی -خصوصا وقتی پای یک دیکتاتور صالح در میان باشد!- به چالش عملی بزرگی تبدیل می شود. رابطه ی والد-فرزند و رابطه ی معلم-شاگرد از این دست اند.

۳۱ مرداد، ۱۳۸۹

مات و مبهوت

بعضی وقت ها احساس می کنی سرعت وقایع زندگی بیش تر از  آن چیزی است که توان سازگارکردن خودت را با آن داشته باشی.

به خودم یادآوری می کنم که آدمی خیلی سازگارتر از آن است که خودش فکر می کند.


۲۹ مرداد، ۱۳۸۹

ایران هفتاد و نهم شد!


احتمالا شما هم این خبر [به فارسی] را دیده اید که هفته نامه امریکایی نیوزویک در یک رتبه بندی جدید از بهترین کشورهای دنیا، ایران را در رده ی 79م جهان قرار داده است. این هفته نامه ادعا کرده است مبنای این رنکینگ جدید پاسخ به سوالی سهل و ممتنع است: «اگر شما امروز به دنیا می آمدید کدام کشور بهترین فرصت های زندگی از لحاظ بهداشت، امنیت، کامیابی و تحرک [اجتماعی] صعودی را برای تان فراهم می کرد؟» نیوزویک ادعا کرده که علیرغم رنکینگ های مختلف سازمان های مختلف، ارزش نظام رتبه بندی اش در ترکیب کردن 5دسته از شاخص های بهزیستی در سطح ملی برای 100 کشور است. جزئیات متد، فرمول ها و اجزای این شاخص در این جا آمده است. شاخص مزبور متشکل از زیرشاخص های مربوط به آموزش، بهداشت، کیفیت زندگی، رقابت پذیری اقتصادی و فضای سیاسی است.
این جور وقت ها من معمولا کنجکاوم بدانم چه کشورهای پیش از ایران قرار گرفته اند. رده های 59 تا 78 عبارتند از: چین، عمان، قزاقستان، کلمبیا، فیلیپین، عربستان، تونس، سری لانکا، مراکش، پاراگوئه، آذربایجان، اکوادور، ونزوئلا، السالوادور، اندونزی، مصر، نیکاراگوئه، هندوراس، بولیوی و هند. (مشاهده می کنید که دوستان امریکای لاتین وضع نسبتا خوبی دارند!). در آسیا هم کشورهای مالزی=37، کویت=40، امارات=43، ترکیه=52، اردن=53، قطر=54 پیش از ایران قرار دارند (مثل همیشه از آخر اول شدیم!).
به طور خیلی خلاصه و اجمالی (والبته طبق معمول!) بعد از کشورهای اروپای غربی و امریکای شمالی، اروپای شرقی و کشورهای مستقل مشترک المنافع و سپس کشورهای امریکای لاتین، آسیا و بعد افریقا قرار دارند. کشورهای آسیایی در میان رده های 37 تا 89  در نوسان هستند. آخرین کشور آسیایی لیست پاکستان است.

ولی شاه بیت این رنکینگ از نظر من نحوه ی ارایه ی آن است که طبق معمول این جور سایت ها، بسیار گویا و دیدنی است [این جا ببینید]. موس را روی نام هر کشور ببرید تا وضعیت شاخص های مختلف را ببینید. برای مثال هند و ایران را که درست پشت سر هم قرارگرفته اند امتحان کنید، یا ایران و ترکیه، یا ایران و عربستان. وضعیت جالب و متفاوتی از لحاظ شاخص های پنج گانه ی نیوزویک دارند . روی ایران یا هر کشور دیگر کلیک کنید تا ببینید چه می شود! وقتی دو کشور را پشت سر هم کلیک کنید چه می شود؟!

راستی ظاهرا اسم این نحوه ی ارایه ی اطلاعات "interactive infographic" است (اطلاعات گرافیکی تعاملی؟!). خودمانیم اسم پیچیده و بدتلفظی است، آدم را یاد قوری گل قرمز می اندازد.

از آرشیو:

کسی هست؟

کسی هست برای رضای خدا یک دعوتنامه ی گیگاپیپر برای من بفرستد؟

لطفا این متن را هم خوان کنید شاید بالاخره یک جایی کسی پیدا شد که بخواهد کار خیری بکند!

پ.ن. به معجزه روی وب ایمان خواهم آورد اگر درخواستی از این دست روی این وبلاگ کم بیننده پاسخی بیابد!

۲۷ مرداد، ۱۳۸۹

آزمون بچه داری

این روزها برای اشتغال به هر کاری، حتی تحصیل، باید در آزمونی، مصاحبه ای، چیزی شرکت کرد و حداقل -حدنصاب-ی از نمره  علمی یا عملی برای ورود به آن کار یا رشته به عنوان اثبات صلاحیت انجام کار یا تحصیل کسب کرد. با این حال سخت اسف انگیز که برای «بچه دار شدن» -بگو ساختن یک انسان- هیچ آزمونی برای سنجش حداقلِ «صلاحیت اخلاقی» (و نه حتی فکری) وجود ندارد. منظورم اصلا بی صلاحیتی از آن نوعی نیست که مثلا مادری که سنگدلی بی نظیر (یا شاید اختلال روانی) کودک اش را می آزارد یا به قتل می رساند ، منظورم بی صلاحیتی از همین نوعی است که آدم های کم و بیش و ظاهرا معمولی مثل خودم شامل اش می شویم.

۲۲ مرداد، ۱۳۸۹

کنجکاوی در طلاق و ازدواج

درباره طلاق کسانی که می شناسم کنجکاوی نمی کنم (همچنان که درباره ازدواج شان). نمیدانم، اما شاید گاهی این کنجکاوی نکردن حتی به بی اعتنایی و همدل نبودن تفسیر شده باشد. برای من اما این کنجکاوی نکردن دو دلیل دارد:

یکی این که به نظرم تجسس در این موردها یک جورهایی پاگذاشتن به حریم خصوصی افراد تلقی می شود و معمولا طوری وانمود می کنم که هر کس فقط همان قدر که خودش مایل است و صلاح می داند در این موردها اطلاعات بدهد. (شاید هم اگر بلد بودم چه طور به اندازه ی بهینه میزان پرس و جو و ابراز همدلی ام را تنظیم کنم، آن وقت مجبور نبودم به قیمت احترام به حریم خصوصی طرف، انگ بی علاقه و احساس و هیجان بودن یا چیزی از این دست را بخورم!)

دومین دلیل ام برای کنترل کنجکاوی ام، این است که معمولا ازدواج و خصوصا طلاق علت هایی دارد که آن قدرها هم صریح و سر راست نیستند که به بیان دربیایند، چه بسا طرفینِ آن هم علت های اش را به درستی «ندانند» یا «نتوانند» تشریح کنند یا «نخواهند». بنابراین تجسس کردن در علت این دو (و خصوصا طلاق) به نظرم کاملا بیهوده است و هیچ اطلاع دندان گیری به آدم نمی دهد. به عنوان یک قاعده ی کلی به نظر من کنجکاوی کردن در مورد امری که احتمال به دست آوردن اطلاعی که به درد تحلیل بخورد در  آن کم باشد، وقت تلف کردن محسوب می شود. (البته گاهی هدف از کنجکاوی ممکن است چیزی غیر از اطلاع یابی و تحلیل و قضاوت باشد، مثلا تخطئه، انتقام جویی، اثبات برتری خود و ...)

با این حال نمی شود انکار کرد که اگر طلاق و ازدواج را به صورت انتزاعی شکل گیری و گسست یک ارتباط اجتماعی در نظربگیریم که یکی از عمیق ترین و پیچیده ترین ارتباط ها با بیش ترین وجوه است، شاید این همه کنجکاوی ما در مورد دانستن علت و مکانیزم آن توجیه پذیر باشد. با این همه شخصا فکر می کنم کنترل نکردن این کنجکاوی به دلایل پیش گفته توجیهی ندارد!

جایگاه

یکی از نگرانی های همیشگی ارتباطی ام این است که جایگاه خودم را درست تشخیص نداده باشم. آدمی که جای خودش را بالاتر از جایگاهی که هست ارزیابی می کند (و طبق این ارزیابی واکنش نشان می دهد و با دیگران تعامل دارد) مضحک، ناپخته و حقیر به نظر می رسد و وضع آدمی که جای خودش را پایین تر از جایگاه بالفعل اش تلقی می کند رقت بار و ترحم انگیز است! در عوض آدمی که جای خودش را درست تشخیص می دهد بالغ و متعادل به نظر می رسد و حس احترام را در طرف مقابل برمی انگیزد.
خودم گاهی وقت ها از ترس این که مضحک به نظر نرسم چهره ای رقت بار پیدا کرده ام!

در مورد دخملک ام هم سخت نگران ام که آیا خواهم توانست تصویری از او برای خودش بسازم که به دو تای اولی شبیه نباشد!

۱۱ مرداد، ۱۳۸۹

نقش جذاب

آي لج درآرند كساني كه تا به شان تلفن مي زني يا مي بيني شان شروع مي كنند به ناله كردن و شرح گرفتاري هاي زندگي شان يا مريضي و دوا دكترشان.

اين جذابيتِ نقشِ اجتماعيِ آدمِ گرفتار و بيمار به طرز عجيبي در جامعه ما زياد است، شايد به اين دليل كه صاحب آن را نه تنها سزاوار ترحم و توجه ويژه مي كند، بلكه قصورهاي او را موجه مي كند. ولي اين آدم ها ظاهرا نمي دانند كه روحيه ي شاد و بشاش در بلندمدت براي ديگران بسيار جذاب تر است، در حالي كه آدم هميشه نالان بالاخره يك روز بقيه را خسته مي كند و حساسيت افراد را نسبت به حالات روحي خود كم مي كند.

توي وبلاگ ها هم از اين نمونه افراد زياد داريم. من كه البته هرگز نمي توانم در بلندمدت اين جور وبلاگ ها را دنبال كنم.